مروارید ها در جبهه
پرستار انقلاب حسینی
در سال پنجم جمادی الاول سال ششم هجرت در شهر مدینه ، در خانه حضرت علی (ع) دختری بدنیا آمد که سالها بعد در تغییر مسیر تاریخ بشریت نقشی عظیم ایفا کرد. زینب (س) از مادري چون فاطمه زهرا (س) متولد شد و در دامان آن بانوی بزرگ اسلام و پيامبر اسلام (ص) و حضرت علي (ع) پرورش يافت. يكي از سيره هاي عملي زندگي اين بانوي الهي، پرستاري و دست گيري از حال بيماران و درماندگان بود. اتفاقات سختي كه در طول حيات سراسر مرارت بار ايشان رخ داد،همچون بيماري مادر بزرگوارشان، ضربت خوردن پدر، مسموميت برادر و بالاخره حادثه بزرگ كربلا، زينب را به عنوان الگوي پرستاران معرفي كرد و سالروز ولادتش، به عنوان روز پرستار برگزيده شد.
ایشان پرستار بزرگ كربلا بود اما آیا فقط پرستار بود ؟ ایشان علاوه بر پرستاری و مراقبت از حضرت امام سجاد (ع) که درروز عاشورا به شدت بیمار بود ، تقويت روحيه مجروحان و خانواده شهيدان، رسيدگي به بازماندگان و كمك به اطفال را نیز بر عهده داشت .واینها کوچکترین مسئولیت حضرت زینب (س) بود .
با وجود اینکه می دانیم پرستاری یک وظیفه سنگین وارزشمندی است اما وظیفه حضرت زینب تنها پرستاری از بیماران واطفال و… نبود بلکه وظیفه اصلی یا به عبارتی پرستاری اصلی حضرت زینب همان نهضت خونین کربلا بود ، که اگر نبود زینب ، خون سالار شهیدان ویاران باوفای ایشان پایمال می شد .
روز دوازدهم محرم کاروان اسیران به کوفه رسید شهر در حالتی عجیب وغیر عادی بسر می برد . شایعات گوناگون در میان مردم رواج داشت وهر دسته به گونه ای خاص درباره کربلا سخن می گفتند .
ورود کاروان آن هم با آن وضع رقت انگیز کوفه را منقلب وپریشان ساخت .
عظمت فاجعه کربلا و جنایت شومی که بوقوع پیوسته بود موجب شد که همه کسانی که شاهد منظره ورود کاروان اسیران بودند گریه کنند زیرا بیشتر مردم یا در جنگ بر ضد حسین (ع) ویارانش مستقیماً شرکت داشتند ویا آنکه با فرصت طلبی وسکوت خویش بر آن جنایت صحه گذارده بودند .
زینب کبری (س) با دیدن اشکهای آن مردم پیمان شکن با خشم بسیار روی به آن جماعت کرد وفرمود :
« حمد وستایش بی پایان بر خداوند متعال ودرود بر روان پاک محمد (ص) وخاندان نبوت ! ای مردم کوفه وای پیروان مکر وحیله . ای کسانی که با نامه های خود ما را بسوی خویش خواندید ولی چون ما بسوی شما آمدیم پیمان خویش را زیر پا گذاشتید وب ا دشمنان ما هم پیمان شدید .
اکنون شما را می بینم که بر سرنوشت ما میگریید در حالیکه این مصیبت بزرگ را بادست خودتان فراهم کردید .
داستان شما همچون زنی است که رشته ها را با دقت می تابید و بعد با دست خود آنها را باز میکرد و زحمات خویش را بر باد میداد .
در میان شما هیچ چیز جز مکر و حیله نیست زیرا که پیمان خود را با ما شکستید و با خدعه و فریب هر زمان برنگی دیگر درمیآیید . همچون بوقلمون که هر زمان برنگی دیگر جلوه گری میکند .
گاه ادعای چیزی را می کنید که ندارید ، زمانی چون بردگان زر خرید راه تملق وچاپلوسی پیش میگیرید وزمانی چون دشمنان کینه جو در کمین انتقام می نشینید .
شما همچون آن ابر سیاه وکم باران ویا گیاه وعلفی که بر روی سرگین میروید ظاهری دلفریب دارید در حالی که باطن شما تو خالی ومهمل است .
شما برای آینده خود ذخایر زشتی پس انداز کردید مطمئن باشید خشم و غضب الهی در انتظار شماست .
شما در کشتن برادران و پشتیبانان ما با جنایتکاران همکاری میکنید و اکنون چاپلوسانه بر مصیبت ما میگریید.
سوگند بخدا که باید گریه کنیدبر احوال زار خود ، زیرا که این حتک حرمت وعداوت با خاندان پیامبر را بهیچ وسیله نمیتوان جبران نمائید .
شما کسی را کشتید که راهبر راستین زندگی شما بود . دست شما به خون فرزندان و برگزیدگان رسول خدا آغشته است . شما آل عصمت و طهارت را که نمونه هائی بزرگ از تقوی وفضیلت هستند به اسارت درآوردید وبه علت همین اعمال زشت در نزد همه کس رسوا خواهید بود وعذاب وقصاص آخرت در انتظار شماست .
هرگز تصور نکنید که تأخیر در عذاب موجب فراموشی اعمال شماست . نه هرگز اینطور نیست زیرا که خدای قهار همیشه مراقب گناهکاران ورسوایان است »
سخنان زینب (س) مرد کوفه را در وحشت فرو برد مخصوصاً آنکه او در پایان خطابه خویش فرمود :
مردم کوفه مردان شما عزیزان ما را می کشند آنگاه زنان شما گریه وزاری میکنند خداوند روز قیامت بین ما وشما قضاوت خواهد کرد .
واین سخنان جاودان زینب (س) سرزنش وملامت همه مردم زبون وبی اراده ای است که با ظالمان همکاری میکنند ویا با سکوت خویش ظلم را یاری میدهند وسپس ابلهانه به گریه وزاری می نشینند وامید رستگاری دارند ….
… به بركت این بانوى بزرگوار و قيام مباركش، همچنان پرچمهای خونين عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم از ظالم، در سراسر جهان افراشته مىشود زيرا زينب كبرى (س) بود كه پيام خونين حضرت اباعبدالله الحسين (ع) را به تمام نسلها و عصرها رساند.
در خاتمه شايسته است از پرستاران فداكار و بي توقعي ياد كنيم كه همواره از مهرباني و دلسوزيشان بهره مند بوده ايم، به مادراني كه همواره در زندگي شير زناني همچون زينب (س) را برای خود الگو قرار داده تا در رويارويي با مصائب و دشواريهاي زندگي مرهمي بر دلهاي مجروحمان گذارند.
هر کس یک شبانه روز از بیماری پرستاری کند ، خداوند او را با ابراهیم خلیل محشور می کند .پیامبر اکرم (ص)
مریم شیرمردان
مروارید ها در جبهه
خاطراتي از شهيد حجه الاسلام دكتر باهنر
زندگینامه شهید باهنر
۱۳۱۲؛ تولد در شهر کرمان در محلهای به نام محله شهر.
۱۳۱۷؛ به مکتبخانهای سپرده شد و نزد بانوی متدینهای قرائت قرآن را آموخت.
۱۳۲۳؛ با راهنمایی حجتالاسلام حقیقی، دروس حوزوی را آغاز کرد.
۱۳۳۲؛ پس از اخذ دیپلم و رساندن تحصیلات دینی تا سطح، برای ادامه تحصیلات حوزوی، به شهر مقدس قم عزیمت کرد و در مدرسه فیضیه سکونت یافت. وی فقه را در محضر آیتالله بروجردی، فقه و اصول را در محضر امامخمینی و تفسیر و فلسفه را نزد علامه طباطبایی آموخت.
۱۳۳۵؛ ضمن ادامه تحصیلات حوزوی، در امتحانات دانشگاه شرکت و وارد دانشگاه الهیّات شد.
۱۳۳۷؛ پس از اخذ لیسانس، دوره فوق لیسانس رشته امور تربیتی و دکترای الهیات را آغاز کرد.
۱۳۴۲؛ در اسفند ماه بود که پس از ایراد سخنرانیهایی در مساجد هدایت، الجواد، و حسینیه ارشاد دستگیر و پس از آن، ۶ بار پیاپی به زندانهای کوتاه مدت محکوم شد.
۱۳۴۴ و ۱۳۴۵؛ فعالیت در جهت ارشاد و تبلیغ مبانی دینی برای قشرهای مختلف مردم. در این سالها، شهید باهنر ضمن حضور در مراکز تجمع نیروهای مذهبی متعهد و مبارز، سخنرانیهای مهمی را در باب لزوم سرمشقگیری ملتهای اسلامی از نهضت امام حسين عليه السلام بیان میکرد.
۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰؛ ادامه روشنگریها و فعالیتهای سیاسیـ اجتماعی هدفمند در راستای زنده نگهداشتن نهضت امام خمینی در مکانهایی چون مکتبالحسین، مسجد جلیلی، و… .
۱۳۵۰؛ ممنوعالمنبر شدن،در پی سخنرانی شدیداللحن علیه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی.
۱۳۵۲؛ به دنبال فعالیتهای گسترده شهید باهنر و حساسیت و اعمال کنترل شدید ساواک بر اعمال و رفت وآمدهای ایشان، دستگاه امنیتی رژیم، به طور مرتب و مکرر، نزدیکان، به خصوص همشیره ایشان را دستگیر میکردومورد بازجویی قرارمیدادودر بیابانهای اطراف تهران رها میکرد.
۱۳۵۷؛ به فرمان امام و به همراه چند تن از یاران،مأمور تنظیم اعتصابات شد و در همان سال نیز با فرمان امام به عضویت شورای انقلاب اسلامی در آمد. پس از آن، مسئولیتهایی از قبیل نمایندگی مردم کرمان در مجلس خبرگان، نمایندگی شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش و پرورش و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. در کابینه شهید رجایی نیز وزیر آموزش و پرورش شد.
۱۳۶۰؛پس از فاجعه هفتم تیر،شهید باهنر به عنوان دبیر کل حزب جمهوریاسلامی معرفی شد.
۱۳۶۰؛ در پی برکناری بنیصدر و انتخاب شهید رجایی به عنوان رییس جمهور دکتر باهنر به عنوان نخستوزیر معرفی شد.
۸ شهریور ۱۳۶۰؛ شهادت در دفتر نخستوزیری
******************
بشارت فرزند صالح را در خواب به حاج اصغر داده بودند.
خواب دیده بود فرزندش
«ناصرالدین آسمانها»
لقب گرفته است.
«محمد جواد» به دنیا آمد.
رمز این لقب سال ها طول کشید تا گشوده شود …
******************
مراسم ازدواج باهنر بود.
محمد جواد
جوان کت و شلواری، خوش پوش و آرام، گوشه مجلس نشسته بود.
می گفتند:
دوست باهنر است، اسمش …
علی شریعتی.
******************
فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمد رضا مانده، کسی نمی دانست «محمدجواد» این پول ها را چطور پس انداز می کند و برای مخارج برادر میفرستند
اما… خدا که می دانست.
ذخیره کرایه تاکسی و به جایش دو ساعت پیاده روی، غذا هم که …
می شد گاهی نخورد؛
******************
چپ و راست، می رفتند و می آمدند که باهنر با بچه کمونیستها می گردد.
وقتی با آن جوان کمونیست میدیدندش که شوخی و خنده …
- حاج آقا، در شأن شما نیست که با این ها باشید!
دست گذاشته بود روی شانه های طرف و گفته بود: هنر این است که این ها را به راه بیاوریم که اگر نتوانستیم همه جوانهای ما را کمونیست می کنند…
******************
با خانواده که سفر می رفت؛ حتماً یک خانواده دیگر را هم با خود می برد.
می گشت در فامیل و دوستان، خانواده ای که توان مالی سفر نداشت همراه می کرد.
هم تفریح می کردند و هم تا برگشت، کلی از مشکلات روحی و روانی اعضای آن خانواده حل شده بود.
******************
رفته بود دوره فشرده زبان انگلیسی.
روحانی و زبان انگلیسی!
خطبه مي خواند
انگلیسی
باور نمی کردی او همان باهنر ، روحانی ایرانی است.
******************
در آن اوضاع و احوال طاغوت، تلویزیون که نمیشد دید؛ فیلم ها هم که وضعش معلوم بود.
زدن شرکت فیلم و دوبله و اصلاح فیلم های خوب و پخش برای خانواده های مذهبی کار خوبی بود،
اما شاید کسی فکر نمی کرد که یک روحانی از این کارها بکند.
******************
پر کاریاش خیلیها را به تعجب وا داشته بود.
آمده بودند که اینقدر کار نکنید، به فکر خودتان باشید، خسته می شوید …
می گفت: «من هرگز خستگی را ملاقات نخواهم کرد»
لبخند روی لبها هم نمی توانست سنگینی و قرمزی چشم ها را بپوشاند …
******************
آقای وزیر به نظرم این جا اشتباه کردید: به این دلیل و این دلیل.
دلیل ها همه درست بود.
وزیر صبور لبخندی زد و گفت: «مرد آن است که حرفش دو تا شود»
میگفت نباید به اشتباه خود اصرار کنیم.
شاید خیلیها میگفتند باهنر دیسیپلین وزارت ندارد.
******************
همه خوشحالند از انتخابی که کرده اند؛ رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر هم باهنر …
صدای انفجار تن خیلی ها را لرزاند،
خیلیهایی که دو ماه قبل تابوت بهشتی و یارانش را بر دوش حمل کرده بودند.
این بار نوبت پر زدن رجایی بود و باهنر.
چه کشیدند این ملت…
مریم شیرمردان